نويسنده: ابراهيم فتح اللهي




 

در تفسير قرآن گاه به طور جداگانه از هر سه روش عقلي، نقلي و شهودي استفاده مي شود و شيوه هاي تفسيري عقلي و مأثور و عرفاني شکل مي گيرد. گاه نيز شيوه ي ترکيبي به کار گرفته مي شود که روش تفسير اجتهادي نمونه بارز آن است.

الف) تنوع در شيوه هاي تفسير

دليل تنوع در شيوه هاي تفسير قرآن اين است که هر مفسري از جهت و ديدگاه خاصي به قرآن نگريسته است، و همين ديدگاههاي گوناگون موجب شده است تا تفاسير نيز بر اساس اين سبک ها و رويه هاي تفسيري تنظيم و طبقه بندي گردند:
- برخي به ادبيات، لغت، بلاغت و فصاحت قرآن نظر داشته و سبک ادبي تفسير را عرضه نموده اند.
- برخي به حديث و نقل و اثر از صحابه و تابعين و يا روايت اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روي نموده اند و تفاسيري اين گونه تأليف کرده اند.
- برخي با ديدگاههاي فلسفي و کلامي به سراغ آيات قرآن رفته اند و از اين منظر آيات قرآني را به شرح و تفسير نشسته اند.
- برخي با گرايش فقهي و با اين هدف که آيات الاحکام قرآن را استخراج کنند و قواعد فقهي را درآورند و عرضه کنند، تلاش کرده اند.
- برخي با نگرش هاي اجتماعي و تاريخي به کاوش در آيات پرداخته اند.
- برخي با ديدگاههاي عرفاني، روحي، معنوي و اخلاقي- تربيتي، قرآن را دريافته اند و تمام تلاش آنها تبيين اين نکات و ارائه آن به خواننده بوده است.
- و سرانجام گروهي از مفسران نيز با ديدگاهي جامع و فراگير از نظر سبک و نگرش و با اين هدف که بتوانند منعکس کننده ي همه جنبه هاي قرآني باشند و بتوانند ادبيات، عرفان، فلسفه، مسائل اجتماعي و سياسي و استنباط هاي فقهي را در تفسيري واحد گرد آورند، به روش جامع روي آورده اند.
بدين سان، کتابهاي تفسيري بر پايه ي چنين نگرش ها، روش ها و جنبه هاي فکري تدوين يافته و هر کدام در هر عصري جلوه اي ويژه به خود گرفته اند، آن چنان که پيروان مذاهب، فرقه ها و نحله هاي گوناگون اسلامي، هر کدام بر پايه ي اعتقاد به رويه ي خاص خويش، به قرآن نگريسته اند و مهم تر آنکه حقانيت اعتقاد و مذهب خويش را نيز از لابلاي قرآن جستجو کرده اند.
جبري مسلکان، تعاليم قرآن را موافق با انديشه ي جبر دانسته و در مقابل، تفويضي مسلکان، تعاليم قرآن را گوياي نظريه ي تفويض پنداشته اند. بدين گونه، هر کدام از انديشمندان اسلامي، بر اساس ديدگاه و گرايش فکري خويش، قرآن را تفسير نموده اند. از همين روست که نوع کتابهاي تفسيري، صبغه و رنگ و بوي مذهب و عقيده و گرايش فکري پديد آورندگان آنها را بر خود گرفته است. و بدين جهت، شناخت روش تفسير و پژوهش هر مفسر، در گرو شناخت گرايشات فکري و اعتقادي اوست.

ب) نحله هاي مختلف در برخورد با قرآن

نسبت به استفاده و بهره برداري از قرآن، در تاريخ اسلام افراط و تفريط عجيبي وجود دارد. يک عده نظير فرقه اسماعيليه نه تنها ظواهر قرآن را قابل درک و فهم و بهره برداري همگان مي دانستند، بلکه به عنوان بطون قرآن آنچه که مطابق اغراض و اهداف آنان بود به قرآن نسبت مي دادند؛ و فرقه متصوفه هم چنين اعتقادي را داشتند.
در مقابل گروهي بنام اخباريين از فرقه اماميه و در رأس آنها امين استرآبادي که عقايد خود را در کتابي بنام فوائد المدنيه ابراز داشته، معتقد بودند که حتي ظواهر قرآن قابل بهره برداري همگان نيست و تنها نصوص قرآن قابل استناد است.
منظور از نصوص، عبارت صريح و منظور از ظاهر آن است که گرچه عبارت، احتمال معناي ديگري دارد، که در صورت مراد بايد قرينه اي بر آن در کلام موجود باشد، ولي در حال حاضر قرينه اي بر آن معناي ديگر در کلام نيست و مي بايست به همين معناي ظاهري تمسک جست.
اخباريين مي گفتند معاني قرآن را بايد ائمه اطهار (عليه السلام) براي ما روشن سازند. مستند آنان رواياتي بود که تفسير به رأي را منع نموده و افراد غير عادل را از اين عمل ممنوع ساخته اند. ولي اکثر قريب به اتفاق اماميه که طرفدار اجتهاد هستند، معتقدند که ظواهر قرآن قابل استناد است و حجت براي احکام مي باشد. ارباب اجتهاد در پاسخ اخباريين مي گويند که بهره برداري از ظواهر، تفسير نيست بلکه به قول شيخ انصاري منظور از تفسير کشف قناع يعني پرده برداري است و حال اينکه در مورد ظواهر، پرده اي نيست تا برداشته شود. و پرده برداري، در مورد بطون قرآن صادق است که آن سوي ظواهر است و اين خود ائمه اطهارند که در موارد متعدد ما را به سوي استفاده از قرآن سوق داده اند.
شيخ انصاري در کتاب فرائد الاصول نمونه هايي از روايات را نقل مي کند که در آن روايات، ائمه اطهار ياران خود را به استنباط از قرآن سوق داده اند، و جالب اين است که در بعضي از موارد آنچه را که امام از قرآن برداشت نموده و ديگران را به چنين برداشتهايي وادار کرده، آن چنان هم ساده نيست بلکه تنها با درک عميق و اجتهاد سطح بالا مي توان اين گونه برداشت نمود. ذيلاً به نمونه اي از آن روايات اشاره مي گردد:
يکي از ياران حديث بنام عبدالاعلي مولي آل سام از حضرت امام صادق (عليه السلام) سوال مي کند که من زمين خورده ام و انگشتم به سنگي اصابت کرده و ناخنم افتاده است و لذا بر روي انگشت پايم پارچه اي بسته ام، حال چگونه عمل مسح پايم را انجام دهم؟ حضرت در پاسخ مي فرمايد: « يعرف هذا و اشباهه من کتاب الله. » يعني پاسخ اينگونه سؤالات و امثال آن را از کتاب خدا مي توان استنباط کرد و احتياجي نيست که از من سوال کنيد. راوي سوال کرد که در کجاي کتاب خدا جواب سوال من آمده است؟ حضرت فرمود: « آنجا که خداوند مي فرمايد: « مَا جَعَلَ عَلَيْکُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ » (1)، يعني خداوند در دين براي شما امور دشوار و حرجي قرار نداده است. بلافاصله حضرت خودشان استنباطي که مي بايست از اين آيه بشود فرمودند: امسح علي المراره، يعني بر همان پارچه مسح کن.
شيخ انصاري اشاره مي کند که استخراج اين نتيجه از آيه مذکور مبتني بر مقدماتي است که جز با قوه قدسيه يا اجتهاد امکان پذير نيست، زيرا همانطور که ملاحظه مي شود در نص آيه ابداً اين معني بنظر نمي رسد و اما آن مقدمات اينست: آنچه که آيه فوق مي رساند اين است که خداوند امر حرج و دشواري را از شما نخواسته است؛ اينجا بايد فقيه حساب کند که در اين مورد امر حرجي که خداوند از عهده مکلف برداشته است چيست؟ احتمالات مختلفي مطرح مي گردد: اصل نماز؟ اصل وضو؟ اصل مسح؟؛ مسح پا؟.... ولي با کمي دقت روشن مي گردد که هيچکدام اينها حرجي نيست تا خداوند صرفنظر نموده باشد، اينجا نتيجه مي گيريم که آنچه حرج است « مسح علي البشره » است. يعني مسح بر پوست پا، و چون اين عمل دو جزء دارد يکي اصل مسح و ديگري اين که مسح بر پوست پا انجام شود، صرفاً آنچه حرج و دشوار است قسمت دوم عمل مي باشد نه تمامي آن، لذا خداوند اين وظيفه را ضرفنظر نموده و بجاي آن مسح بر روي پارچه را پذيرفته است. شيخ در اينجا مي گويد: « ملاحظه کنيد که چگونه امام انتظار دارد که استنتاج اين مسأله پر پيچ و خم را افراد خود انجام دهند. » و نتيجه اينکه اگر اين نوع برداشت ممنوع بود، امام عليه السلام يارانش را وادار به آن نمي ساخت. (2)

ج) شرايط مفسر قرآن

براي کسي که قصد تفسير قرآن دارد شرايطي را ذکر کرده اند از جمله: تسلط بر ادبيات عرب ( صرف، نحو، لغت و ... ) آگاهي از شأن نزول آيات، اطلاع از علوم قرآن، علم فقه، علم اصول فقه، آگاهي از احاديث و مراجعه به آنها، علم به قرائت هاي قرآن، آگاهي از بينش هاي فلسفي، علمي، اجتهادي و اخلاقي و آشنايي با تفاسير.
تفسير قرآن مانند هر علم ديگر نيازمند تخصص است و کسي که بدون شرايط لازم به سراغ قرآن برود، همچون کسي است که بدون تخصص به جراحي قلب بپردازد که در نظر عقلا ناپسند است. در مورد قرآن، چنين کاري موجب تفسير به رأي مي گردد که ممنوع است.

د) آشنايي با مباني تفسير

انتخاب مباني و پيش فرض ها براي تفسير امري ضروري است. چرا که خط اساسي مفسر را در تفسير و برداشتهاي قرآني مشخص مي سازد.
در اين مورد لازم است به اين پرسشهاي اساسي پاسخ داده شود:
1. آيا تفسير قرآن جايز است؟ ( جواز به معناي امکان يا جواز به معناي جواز شرعي )
2. آيا ظواهر قرآن حجت است؟
3. آيا قرآن علاوه بر ظاهر، باطن يا باطن هايي دارد، يعني آيا قرآن داراي ساخت هاي معرفتي و چند لايه است؟ يا يک ساخت دارد؟
4. آيا قرآن تحريف شده است يا از تحريف مصون مانده است؟
5. آيا استعمال لفظ بيشتر از يک معنا جايز است؟
6. کدام منابع در تفسير قرآن معتبر است؟ ( قرآن، سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت ( عليهم السلام )، عقل، شهود و اجماع و اقوال صحابه و تابعين و ... ).
7. آيا خبر واحد، در ضوابط تفسير آيات قرآن ( همچون فقه ) حجت است يا نه؟
8. آيا قرآن کلامي منسجم و حکيمانه است؟ و در هر سوره اهداف مشخصي دنبال مي شود؟
همچنانکه گفته شد انتخاب مبنا، همچون پيش فرضي در تمام مراحل به يک مفسر ياري مي رساند. براي مثال: اگر کسي ظاهر قرآن را حجت نداند و فقط تفسير را منحصر به معصوم بداند، هر کجا که قراين روايي وجود ندارد، نمي تواند به استفاده از قراين عقلي تفسير کند و از آيات برداشت نمايد. مثال ديگر: اگر کسي شهود عرفاني و اجماع و اقوال صحابه و تابعين را در تفسير معتبر و حجت بداند، تفسير او رنگ خاصي به خود مي گيرد، اما اگر اينها را معتبر نداند و در پي قرائن عقلي و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليه السلام) باشد، تفسير و برداشت او جهت و رنگ ديگري مي گيرد.

هـ ) آشنايي با قواعد فهم و ضوابط تفسير قرآن

قبل از برداشت و تفسير قرآن، لازم است، قواعد تفسيري يا قواعد مؤثر در تفسير قرآن را بشناسيم تا بتوانيم فهم معتبري از قرآن داشته باشيم؛ از جمله:
1. قاعده ي سياق، يعني فضاي حاکم بر آيه با توجه به آيات مرتبط قبل و بعد که در فهم آيه و تفسير آن مؤثر است.
2. قواعد ادبي که معمولاً در علوم صرف، نحو، معاني و بيان تبيين مي شود.
3. قواعد اصول الفقه مثل عام و خاص، مجمل و مبيين، مطلق و مقيد و ... که معمولاً در علم اصول الفقه توضيح داده مي شود.
4. قواعد فقهي و معلومات فقهي براي فهم آيات الاحکام.
5. قاعده ي ممنوعيت کاربرد اسرائيليات در تفسير، يعني مفسر حق ندارد از مطالب يهود و مسيحيت براي تفسير آيات کمک بگيرد.
6. قاعده ي عدم جواز کاربرد غير علم ( عادي ) در تفسير: چرا که تفسير، بيان کلام خداست و اسناد امور غير علمي به خدا جايز نيست. از اين رو برخي مفسران، تفسير قرآن با خبر واحد ظني را معتبر ندانسته اند. (3)
7. ضوابط فهم تفسير معتبر قرآن مثلاً:
الف) تفسير قرآن مخالف آيات ديگر قرآن نباشد.
ب) تفسير قرآن مخالف سنت قطعي نباشد.
ج) تفسير قرآن مخالف عقل نباشد.
د) تفسير قرآن مخالف علم تجربي قطعي نباشد.
اگر مفسر قرآن اين قواعد و ضوابط را نشناسد، نمي تواند برداشت صحيح و معتبري از قرآن داشته باشد.

و) آشنايي با روشهاي تفسيري معتبر

مفسران قرآن بر اساس منبع خاصي که در تفسير قرآن استفاده مي کنند، روش خاصي را در تفسير مي پويند. اين روشها متفاوت است. پس باري فهم قرآن و تفسير آن، لازم است که روشهاي صحيح و معتبر شناخته شود و همچنين روشهاي غير صحيح و غير معتبر مشخص گردد تا برداشت و تفسير ما به بيراهه نرود و گرفتار خطاي روشي نشويم.
روشهاي معتبر فهم و تفسير قرآن عبارتند از:
1. روش تفسير قرآن با قرآن، ( مثل تفسير الميزان علامه طباطبايي و التفسير القرآني للقرآن عبدالکريم خطيب ).
2. روش تفسير قرآن با احاديث، ( مثل تفسير البرهان محدث بحراني و تفسير الدر المنثور سيوطي ).
3. روش تفسير قرآن با عقل ( برهانهاي قطعي عقل )، ( مثل تفسير القرآن و العقل نورالدين اراکي ).
4. روش تفسير قرآن با علوم تجربي قطعي، ( مثل تفسير الجواهر طنطاوي ).
5. روش تفسير اشاري قرآن ( باطني صحيح )، ( مثل تفسير حقايق التفسير سلمي و تفسير القرآن العظيم تستري و کشف الاسرار ميبدي ).
روش غير معتبر در تفسير قرآن همان روش تفسير به رأي است که گاهي بر شيوه هاي فرعي برخي روشهاي فوق نيز سايه مي افکند که در احاديث اسلامي به شدت محکوم شده است. (4) روش تفسير به رأي بدان معناست که مفسر قرآن بدون توجه به قراين عقلي و نقلي ( ايات ديگر قرآن و احاديث ) به تفسير قرآن بپردازد و يا نظر خود را بر قرآن تحميل کند. يعني: تفسير او برداشت شخصي باشد نه برداشت علمي.
تفسير قرآن بر اساس هر کدام از روشهاي مذکور تأثير تام در نوع فهم ما از آيات قرآن خواهد داشت. بعنوان مثال در تفسير آيه « إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ » (5) اگر اين آيه بر اساس هر کدام از روش هاي فوق تفسير شود. نکته و برداشت خاص تفسيري را به دنبال دارد:

الف) تفسير قرآن با قرآن آيه:

با مراجعه به آيه ي « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ » (6) روشن مي شود که شب قدر در ماه رمضان است، همان طور که برکت آن شب و جداسازي امور از آيه ي 3 و 4 سوره ي دخان استفاده مي شود.

ب) تفسيبر روايي آيه:

با مراجعه به احاديث و تفسير روايي آيه، روشن مي شود که اين شب، بيست و يکم يا بيست و سوم رمضان است. (7)

ج) تفسير باطني آيه:

در برخي از احاديث آمده است که ليله القدر، فاطمه ( سلام الله عليها ) نيز است (8) و شايد مورد اشاره ي آيه باشد. همان طور که شب قدر ظرف نزول قرآن صامت است، فاطمه ظرف نزول قرآن ناطق يعني ائمه است يا همان طور که شب قدر نامعلوم است، قبر فاطمه ( سلام الله عليها ) نيز نامعلوم است.

د) تفسير علمي آيه: در تفسير نمونه

مورد توجه واقع شده که با طرح يک پرسش شروع مي شود؛ با توجه به اختلافات طلوع و غروب خورشيد در مناطق مختلف زمين، شب قدر در نيم کره ديگر چه موقع است و در نهايت نتيجه مي گيرند که شب کره ي زمين هنگامي است که سايه ي آن يک دور مي چرخد؛ پس مقصود از شب قدر 24 ساعت است. (9)
البته مانعي ندارد که يک آيه با روشهاي مختلف تفسير شود و همه ي تفاسير صحيح باشد، چون سطح معرفتي اين روشها با همديگر متفاوت است، بلکه تفسير کامل آيه با اعمال روشهاي معتبر امکان دارد و در آن صورت است که ما به تفسير جامع آيه دست مي يابيم.

ز) روش نگارش در کتابهاي تفسيري

کتابهاي تفسيري با سه روش کلي نگاشته شده اند:

1. روش تفسير نزولي:

که در اين روش، سوره هاي قرآن بر اساس ترتيب نزول، تفسير مي شود. روش ترتيب نزولي گرچه در قرن اخير و توسط چند نفر از مفسران انجام گرفته است، اما سابقه آن مربوط به صدر اسلام و بنيانگذار آن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) است.

2. روش تفسير موضوعي:

در اين روش، مفسر به موضوعات خاصي توجه کرده و پيرامون آن به پژوهش و تحقيق مي پردازد. بدين صورت که نخست آيات مربوط به موضوع را از سراسر قرآن گردآوري و تنظيم کرده و آنگاه بر اساس ربط و ترتيب منطقي به تحليل و توصيف موضوع و استخراج ديدگاه قرآن همت مي گمارد. اين روش در قرن حاضر رونق و گسترش چشمگيري يافته است. گرچه در گذشته نيز کم و بيش برخي مفسران بدان پرداخته اند.

3. روش تفسير ترتيبي:

به اين معنا که بر اساس ترتيب فعلي سوره ها در قرآن از آغاز قرآن ( سوره حمد ) تا پايان سوره ي ناس، آيه به آيه و سوره به سوره پيش رفته اند و بر اساس سبک هاي مختلف در شيوه ي تفسير ( کلمه به کلمه، جمله به جمله يا فراز به فراز ) قرآن را تشريح کرده اند.
تفسير قرآن بر اساس ترتيب نزول ( نگرش تاريخي به تفسير )
سير تطور تفسير از آغاز عصر نبوي تا کنون مراحل گوناگون را طي کرده است. که يکي از آنها، نگرش تاريخي به تفسير است.
نگرش تاريخي به نزول آيات و شناخت مفاهيم و واژه ها در قالب زمان ها و خصوصياتي که در آنها بکار رفته اند، از سويي درک درست از شرايط نزول و موقعيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان و مخالفان آنها را نشان مي دهد و از سوي ديگر، زمينه هاي پندگيري و هدايت آموزي را در دل ها فراهم مي سازد. همان مقصودي که اصل تفسير بر آن بنا شده و مفسران بزرگ طالب آن بوده و هستند.
شايد بدين جهت بوده است که اميرمؤمنان علي بن ابيطالب (عليه السلام) مصحف تفسيري خود را بر اساس ترتيب نزول فراهم ساخته بود و بر اساس ترتيب نزول هر کجا سبب نزولي داشته، نقل کرده است و ناسخ و منسوخ آنرا نشان داده است. (10)
بر اين اساس، اميرمؤمنان (عليه السلام) تفسير قرآن آن چنان که از روز نخست بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل گرديده، عرضه کرده و شناخت مفاهيم و معاني را در گرو سير نزول آيات گرفته است.
تا آنجا که اسناد کتاب شناسي تفسيري موجود نشان مي دهد، پس از حضرت علي (عليه السلام) و در طي قرن هاي پيشين، تفسيري بر اساس ترتيب نزول قرآن نوشته نشده است، تنها در اين اواخر دو تن از نويسندگان عرب با تصريح به رهنمودگيري از روش آن حضرت، اين راه را برگزيده اند. اين دو تفسير يکي بنام التفسير الحديث از محمد عزه دروزه و ديگري تفسير بيان المعاني از عبدالقادر ملاحويش آل غازي است. (11)
محمد عزه دروزه مدافع شيوه ي تفسير بر اساس ترتيب نزول بوده و اين روش را در جهان اسلام با سابقه دانسته و مي گويد: اين روش ابداعي نيست و پيش از او در صدر اسلام، امام علي (عليه السلام) چنين کرده است.
ويژگي مهم اين تفسير، ترتيب نگارش آن مي باشد که بر اساس ترتيب نزول قرآن نوشته شده و به پزوهشهاي تاريخي و شرايط بيروني و فرهنگي نزول آيه توجه دارد و لذا تفسير خود را از سوره ي علق شروع مي کند و در سوره ي نصر پايان مي دهد. وي در تفسير هر سوره به تاريخچه ي نزول، روايات، موقعيت نزول، سياق و ترکيب آيات پرداخته و از مجموع ارتباط ميان سوره ها و آيات و اهتمام به سياق، زمان نزول آيه را مشخص مي کند.
به همين دليل، وي به پيوستگي ميان آيات و نظم و ترتيب و چگونگي جمله ها و ترکيب و سجع و نظم و آهنگ آنها توجه مي کند و آنها را در شناخت زمان نزول مؤثر مي داند. در اين مورد پيوند سوره ي پيشين را با سوره ي بعدي مورد توجه قرار مي دهد تا معين کند اين سوره مي تواند پس از سوره ي پيشين نازل شده باشد يا خير؟ (12)
همچنين عبدالقادر آل غازي در کتاب تفسير خود بنام بيان المعاني از منظري تاريخي به تفسير قرآن روي آورده است. لذا تفسير وي از قرآن بر حسب ترتيب نزول مي باشد. وي اين روش را مستند به روش امام علي (عليه السلام) دانسته و مي گويد: چون امام علي (عليه السلام) اراده کردند که بايد قرآني بر حسب نزول ترتيب يابد. نه آنکه قرآن موجود توقيفي نيست و بايد نظم آن به هم بخورد، بلکه اين روش براي درک پيام قرآن و القاي آن به توده ي مردم از تاريخ نزول و اساب تنزيل و آشنايي با وقايع عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و آگاهي از مطلقات و مقيدات و ديگر خصوصيات آن آسانتر خواهد بود، من اين روش را از ايشان در تفسير برگزيدم و کسي شکي در فايده ي بسيار آن ندارد. وي در اين تفسير با تقسيم بندي سوره ها به مکي و مدني، نخست به تفسير سوره هاي مکي مي پردازد. در اين تفسير از مباحث تاريخي و اسباب نزول و روايات بسياري استفاده شده و به مباحث موضوعي نيز به نحو چشمگيري پرداخت شده است. (13)
نويسنده کتاب پابه پاي وحي نيز روش ترتيب نزول را دنبال مي کند. (14) اين کتاب افزون بر اسناد تاريخي، با گروه بندي هاي آماري و سبک شناسي هاي رياضي و تهيه جدول هايي از گروههاي آيات قرآن، آنگونه که نويسنده در کتاب سير تحول قرآن تئوري آن را تبيين کرده است، نگاشته شده است.
وي هدف خود را از ارائه اين روش در چند نکته بيان داشته است:
1. فرار از تکرار در سبک ارائه و تقليد از روش هاي پيشينيان
2. تبيين چرايي و چگونگي تدوين و تنزيل آيات
3. شناخت رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با توجه به بعد تاريخي و موقعيت نزول.
4. وي در مقدمه کتاب ضمن اشاره به روش کار خود از اين نظريه دفاع مي کند که کتاب خدا را بايد آن طور که تدريجاً و عملاً بر پيامبر بزرگوار (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل گرديده و در دل و جان او تثبيت شده است مورد بررسي قرار داد. لازم به ذکر است آنچه از اين کتاب تاکنون منتشر شده قسمت نخست و سال اول نزول وحي است.

ح) تفسيرموضوعي

برخي در مقام تعريف تفسير موضوعي آنرا به معناي فراهم آوردن آيات هم مضمون و سپس دسته بندي مجموع آن آيات و بحث و بررسي پيرامون آن دانسته اند. با پذيرش اين تعريف بايد گفت تفسير موضوعي پيشينه تاريخي کهني دارد. و مصدق آن مجموعه آثاري است که با عنوان « آيات الاحکام »، « احکام القرآن » نوشته شده است. سابقه تاريخي اين آثار به قرن دوم هجري مي رسد. در اين آثار، مجموع آيات فقهي، يکجا گرد آمده و پس از دسته بندي بر اساس کتب فقهي ، مورد بحث و گفتگو قرار مي گيرد. به همين دليل برخي از پژوهشگران مجموعه آثاري را که پيرامون شأن نزول آيات، ناسخ و منسوخ، قرائت ها و ... فراهم آمده است، از جمله مصاديق تفسير موضوعي دانسته اند. (15) يکي از مفسران موضوعي معاصر نيز با پذيرش چنين تعريفي، علامه مجلسي را نخستين کسي مي داند که به اين شيوه از تفسير به طور اجمالي توجه داشته است. چرا که وي در کتاب بحار الانوار در آغاز هر بابي و موضوعي، آيات مربوط به موضوع را گردآورده و به تفسير اجمالي آنها پرداخته است. (16)
محمد حسين ذهبي مؤلف کتاب التفسير و المفسرون، در بيان تفسير موضوعي به کساني که درباره ي موضوعات خاصي در قرآن کتاب نوشته اند اشاره کرده و کتابهايي مثل مجاز القرآن ابو عبيده و المفردات راغب اصفهاني و التبيان في اقسام القرآن ابن القيم را جزء تفاسير موضوعي نام برده است. (17)
بايد گفت که چنين تعريفي از تفسير موضوعي را نمي توان پذيرفت. و بايد اذعان کنيم که گردآوري موضوعي آيات و تفسير موضوعي قرآن دو مقوله ي جدا از هم هستند لذا اگر در زمينه ي قرآن کساني بر اساس معيارهاي مختلفي دست به گردآوري موضوعي آيات زده اند اثر آنها را نمي توان تفسير موضوعي ناميد. بنابراين کتابهايي مثل المدخل الي التفسير الموضوعي للقرآن الکريم (18) که مؤلف آن بر اساس تسلسل طبيعي صرفاً در کار دسته بندي موضوعي آيات برآمده است تفسري موضوعي تلقي نمي شوند. همچني تفصيل الآيات ژول لابوم، مستشرق فرانسوي که نخستين تفسير موضوعي جديد قرآن تلقي مي شود يا کتاب طبقات آيات خليل صبري که به طبقه بندي موضوعي آيات پرداخته است جزء تفاسير موضوعي محسوب نمي شوند. (19) و تنها مي توانند مفسر را در امر استخراج آيات، مساعدت و ياري کنند. سيد محمد باقر صدر معتقد است تحقيقات و بررسي هايي که به اسم تفسير موضوعي احياناً مشهور شده است، ولي در آنها به اموري مانند شأن نزول آيات، ناسخ و منسوخ آنها، مجازات قرآن و ... پرداخته مي شود، نبايد آنها را تفسير موضوعي ناميد. اين بررسي ها چيزي جز گردآوري موضوعاتي چند از تفسير تجزيه اي ( ترتيبي ) بيش نيست که در آنها وجهي از مشابهت ديده مي شود. به اعتقاد وي تفسير موضوعي وقتي صورت مي گيرد که يکي از موضوعات زندگي يا اعتقادي يا اجتماعي و جهاني مطرح گرديده، و بخواهيم آن را از ديدگاه قرآن مورد بررسي و ارزيابي قرار دهيم و نظر قرآن را درباره ي آن موضوعات به دست آوريم. (20)
براي ارائه تعريف دقيق در خصوص تفسير موضوعي بايد بپذيريم که تفسير موضوعي گردآوري آيات متشابه الموضوع نيست بلکه گردآوري فهم هاست. يعني در تفسير موضوعي، اين، فهم ها هستند که کنار يکديگر گرد مي آيند، نه آيات. چرا که گردآوري و گزنيش آياتي که متشابه الموضوع هستند مسبوق به دو چيز است: يکي داشتن تئوري و منظر خاص که آيات گزيده در ظل آن تئوري جمع شوند و ديگري داشتن فهمي مجزا از يکايک آيات. يعني اگر تئوري نداشته باشيم، بين آيات نيز ربطي نخواهيم ديد و لذا کار گزينش آيات عملاً امکان پذير نخواهد بود. همينطور اگر فهم خاصي از آيات نداشته باشيم، باز دستمان در کار گزينش بسته خواهد بود. لذا مي توان گفت که تفسير موضوعي کنار هم آمدن فهم هاي ما از آيات قرآن در ظل يک تئوري است. (21) و اگر چه مفسر موضوعي، آيات نظيره و مرتبط با يک موضوع را در کنار هم قرار مي دهد اما اين کار او بر اساس يک تئوري ارتباطي است که مي تواند آن آيات را به يکديگر پيوند دهد. في الواقع گردآوري آيالت مبسوق به يک تئوري است که در ذهن مفسر نشسته است.

ط) رابطه تفسير موضوعي با تفسير ترتيبي

سيد محمد باقر صدر در خصوص رابطه تفسير موضوعي با تفسير ترتيبي معتقد است که تفسير موضوعي مستغني از تفسير ترتيبي نيست. ايشان معتقدند هرچند تفسير موضوعي بهترين روش تفسيري است اما اين برتري هيچگاه به معناي جايگزيني روشي در جاي روش ديگر و طرد کلي تفسير ترتيبي نيست. بلکه في الواقع افزودن روشي بر روش ديگر است. و اين به معني ضرورت داشتن دو گام در تفسير است که يک گام آن تفسير ترتيبي و گام ديگر تفسير موضوعي است. (22)
در حقيقت بايد گفت مفسرين موضوعي در پي هدفي بودند که از عهده ي تفسير ترتيبي بر نمي آمد. مفسرين موضوعي به دنبال اطلاعات سيستماتيک و کلاسه شده پيرامون موضوعات قرآني بودند لذا به تفسير موضوعي روي آوردند ولي در ادامه ي راه بي نياز از تفسير ترتيبي نيز نيستند. چرا که اگر ترکيب و تلفيق فهم ها و مداليل آيات مربوط به يک موضوع، اساس تفسير موضوعي را تشکيل مي دهد، فهم مدلول يکايک آيات، عين تفسير ترتيبي است. لذا بايد گفت تفسير موضوعي همواره بر سر سفره ي تفسير ترتيبي مي نشيند و از نعيم او بهره مي برد. بدين ترتيب مطابق سخن سيد محمد باقر صدر استغناء تفسير موضوعي از تفسير ترتيبي معناي محصلي ندارد. و تفسير موضوعي گام دومي است که مفسرين پس از برداشتن گام اول ( يعني تفسير ترتيبي ) بر مي دارند.

پي‌نوشت‌ها:

1- حج: 78.
2- ر.ک: شيخ مرتضي انصاري، فرائد الاصول، به کوشش عبدالله نوراني ( قم: مؤسسه النشر الاسلامي، بي تا ) مبحث حجيت ظواهر کتاب.
3- ر.ک: محمد هادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ( مشهد: دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1418 ق ).
4- ر.ک: شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج1 (بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1404 ق ) ص 116 و محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج89 ( بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403 ق ) ص 107.
5- قدر: 1.
6- بقره: 185.
7- عبدعلي بن جمعه الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج5 ( قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، بي تا ) ص 625.
8- محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج1 (تهران: انتشارات علميه اسلاميه، بي تا ) ص 390.
9- ناصر مکارم شيرازي و جمعي ديگر، تفسير نمونه، ج27 ( تهران: دار الکتب الاسلاميه، 1363 ش ) ص 193.
10- ر.ک: محمد باقر مجلسي، پيشين، ص 107.
11- ر.ک: سيد محمد علي ايازي، المفسرون حياتهم و منهجهم ( تهران: انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1378 ش) ص 218 و 452.
12- ر.ک: محمد عزه دروزه نابلسي التفسير الحديث، ( قاهره: دار احياء الکتب العربيه، 1387 ق ) 12 جلد.
13- ر.ک: عبدالقادر ملاحويش آل غازي، بيان المعاني علي حسب ترتيب النزول ( دمشق: مطبعه الترقي، چاپ اول، 1384 ق ).
14- ر.ک: مهدي بازرگان، پا به پاي وحي، ( تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1374 ش ).
15- ر.ک: سي محمد علي ايازي، « نگاهي به تفاسير موضوعي معاصرم، کيهان انديشه، شماره 28، ويژه نامه قرآن ( بهمن و اسفند 1368 ش ) ص 145.
16- ر.ک: جعفر سبحاني، منثور جاويد قرآن، ج1 ( اصفهان: کتابخانه اميرالمؤمنين، 1360 ش ) ص 24.
17- ر.ک: محمد حسين ذهبي ( التفسير و المفسرون، ج1 ( قاهره: دار الکتب الحديثه، چاپ دوم، 1976 م ) صص (149-148 ).
18- ر.ک: سيد محمد باقر موحد ابطحي، المدخل الي التفسير الموضوعي للقرآن الکريم، ( نجف اشرف، مطبعه الآداب، چاپ 1389 ق ) 2 جلد.
19- همچنين مي توان از فهرستهاي موضوعي زير نام برد که هيچکدام تفسير موضوعي محسوب نمي شوند:
الف- محمد زکي صالح، الترتيب و البيان عن تفصيل اي القرآن ( بغداد: دار المکتبه العلميه، ط2، 1399 ق ).
ب- احمد ابراهيم مهنا، تبويب آي القرآن من الناحيه الموضوعه، ( قاهره: دار الشعب، بي تا ).
20- سيد محمد باقر صدر، المدرسه القرآنيه ( بيروت: دار التعاريف للموطبوعات، بي تا ) صص (78-77).
21- سيد هدايت جليلي، روش شناسي تفاسير موضوعي قرآن ( تهران: کوير، 1372 ش ) ص (78-77 ).
22- ر.ک: سيد محمد باقر صدر، المدرسه القرآنيه ( بيروت: دار التعارف للمطبوعات، بيتا ) صص (38-37).

منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول